دلتنگم و خیالِ تو پونهای خشک است در دستانم که هرچه بیشتر خُردش میکنم عطرش بیشتر زندگی را بر میدارد تو خیلی چیزارو نمیدونی تو نمیدونی چقدر یواشکی نگات کردم تو نمیدونی حتی چقدر اخلاقای بدت واسم رنج آور و دردناک بودن تو نمیدونی چقدر به داشتنت افتخار کردم تو نمیدونی چقدر شبا قبل خواب بهت فکر کردم تو نمیدونی چقدر وقتی ازم دور بودی نگرانت میشدم تو نمیدونی چقدر دوست داشتنت تو قلبم ریشه کرده تونمیدونی چقدر عزیزترینی برام میڪًم دلبر جانانَم از مَن نَپرس که چِقدر دوستت دارم اینجا در قلبِ مَن حَد و مَرزی برای حضورِ تو نیست خواستَنت تَمام شُدنی نیست عشق من تو هر لحظه خواستَنی تر میشَوی تو تِکرار نمیشَوی این مَنم که وابَسته تَر میشَوم زندگیم بِمان برایَم تا ابد براے عاشقی ڪردن شبی تب دار میخواهم درون دفتر شعرم تو را هر بار میخواهم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|